ღ.آرزوی محال.ღ

سلام به همه دوستان مهربون و عزیزم. و معذرت بابت این مدتی که نتونستم بیام

بخدا شرمنده همه آبجی و داداشی های گلم شدم که تو این مدت بهم سر زدن

دلیل نیومدنم یسری اتفاقات و یسری کارهایی بود که برام پیش اومد

دوستای گلم امیدوارم پوزشم رو بپذیرید خیلی دوستون دارم

و با تمام وجود آهنگ وبم رو بهتون تقدیم میکنم و میگم که عاشـــــــقتونـم

+ تاريخ سه شنبه 12 آذر 1392برچسب:,ساعت 1:15 نويسنده غریبه |

سلام به همه عزیزان داداشی

الهی داداشی قربونتون بره ببخشید که یه مدتی نتونستم به وبتون سر بزنم

چون واقعا حوصله نت اومدن نداشتم ینی حالم زیاد خوب نبود!!!

الانم اومدم بگم که من امتحاناتم از هفته بعد شروع میشه اصلانم درس نخوندم وقتمم کمه

واسه همین یه مدت نیستم و ایشالا بعد امتحانات دوباره میام

محتاج داعاهاتونم

بدونید که خیلی دلم براتون تنگ میشه

و اینکه خیلی خیلی دوستون دارم

خداحافظ تا بعد امتحانت

کوچیک شما

غریـــبـ ـه

+ تاريخ شنبه 26 مرداد 1392برچسب:,ساعت 23:41 نويسنده غریبه |

 


ﺳﯿﺎﻩ ﭘﻮﺷﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ ، ﺑﻪ ﺟﻨﮕﻞ ﺁﻣﺪ .. ﺍﺳﺘﻮﺍﺭ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ
ﺗﻨﻮﻣﻨﺪ !
ﻣﻦ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﺮﺩ ...
ﺩﺳﺘﯽ ﺑﻪ ﺗﻨﻪ ﺍﻡ ﮐﺸﯿﺪ ﺗﺒﺮﺵ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺯﺩ .. ﺯﺩ ..
ﻣﺤﮑﻢ ﻭ ﻣﺤﮑﻢ ﺗﺮ ...
ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﻣﯿﺒﺎﻟﯿﺪﻡ ، ﺩﯾﮕﺮ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺩﺭﺧﺖ ﺑﺎﺷﻢ ،
ﺁﯾﻨﺪﻩ ﯼ ﺧﻮﺑﯽ ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭﻡ ﺑﻮﺩ !
ﺳﻮﺯﺵ ﺗﺒﺮ ﻫﺎﯾﺶ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﯽ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ
ﭼﺸﻤﺶ ﺑﻪ ﺩﺭﺧﺖ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﻓﺘﺎﺩ ، ﺍﻭ ﺗﻨﻮﻣﻨﺪ ﺗﺮ
ﺑﻮﺩ ...
ﻣﺮﺍ ﺭﻫﺎ ﮐﺮﺩ ﺑﺎ ﺯﺧﻢ ﻫﺎﯾﻢ ، ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺮﺩ ... ﻭ ﻣﻦ ﮐﻪ ﻧﻪ
ﺩﯾﮕﺮ ﺩﺭﺧﺖ ﺑﻮﺩﻡ ، ﻧﻪ ﺗﺨﺘﻪ ﺳﯿﺎﻩ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺍﯼ ، ﻧﻪ
ﻋﺼﺎﯼ ﭘﯿﺮ ﻣﺮﺩﯼ ...
ﺧﺸﮏ ﺷﺪﻡ ..
---
ﺑﺎﺯﯼ ﺑﺎ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺕ ﻣﺜﻞ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺗﺒﺮ ﻭ ﺩﺭﺧﺖ ﻣﯽﻣﻮﻧﻪ ..
ﺍﯼ ﺗﺒﺮ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ، ﺗﺎ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﻧﺸﺪﯼ ﺗﺒﺮ ﻧﺰﻥ !
ﺍﯼ ﺍﻧﺴﺎﻥ ، ﺗﺎ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﻧﺸﺪﯼ ، ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻧﺮﯾﺰ ..
ﺯﺧﻤﯽ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ... ﺩﺭ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺗﺨﺘﻪ ﺳﯿﺎﻩ ﺷﺪﻥ ،
ﺧﺸﮏ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ !!!
 
 
+ تاريخ جمعه 25 مرداد 1387برچسب:,ساعت 1:4 نويسنده غریبه |

 

گاهی وقتها آدم میزنه به سرش میخواد یکم خودشو پیش عشقش لوس کنه بهش میگه :

من رفتم ؛ باهات قهرم ، دیگه همه چی تموم شد!
و چقدر دلش میخواد بشنوه: کجا بچه لوس غلط میکنی که میری... مگه دست خودته ؟
اما .... نمیدانم
چه حکمتیست که آدمی همیشه اینجور وقتها میشنوه : به سلامت...

 

همیشه رفتن به این معنی نیست که میخوام برم..!

شاید فقط میخواد بدونه هنوزم بودنش برات فرقی داره یا نه!

اما وقتی میفهمیم که دیگه دیر شده... خیلی دیر..!

+ تاريخ چهار شنبه 23 مرداد 1392برچسب:,ساعت 11:23 نويسنده غریبه |

 

آنقدر مرا سرد کرد از خودش از عشق

که حالا به جای دل بستن یخ بسته ام

آهای روی احساسم پا نگذارید لیز می خورید...

 

+ تاريخ جمعه 18 مرداد 1392برچسب:,ساعت 16:52 نويسنده غریبه |

 

به ســـــــلامتی اون رفیقــی که مجـــازیه

اما یه جــــوری واســــت سنگ صبــــوره
که همه رفیقــــای واقعیت به گــــرد پاش نمیرسن…
بسلامتی رفیـــــق


بسلامتی کسی‌ که ” درد ” رو میشناسه

و بدون منت به ” دردمند ” کمک می‌کنه…

رفاقت معرفت نمیاره . . .این معرفتِ که رفاقت میاره . . .

به سلامتی با معرفتاش...

(بــــــــــه سلامتی رفیــــــــــــــــــــقای بـــــــــــامعرفتم)

به سلامتی کلاغ که آزادی رو به زیبایی ترجیح داد…

سلامتی ایرانسل که به آدم میفهمونه که

قبول کردن بعضی پیشنهادها فقط از اعتبار آدم کم میکنه...

به سلامتی همه مامانا که بخاطر خوشحالی بچه هاشون

از خیلی چیزا میگذرن…(به سلامـتــــــــــــــــــــی مادَرم)

+ تاريخ چهار شنبه 9 مرداد 1392برچسب:,ساعت 1:44 نويسنده غریبه |

 

+ تاريخ چهار شنبه 9 مرداد 1387برچسب:,ساعت 1:6 نويسنده غریبه |

 

سلام دوستای گلم اومدم بگم که امروز یعنی 3 مرداد تولد منه

 تولدم مبارک

+ تاريخ پنج شنبه 3 مرداد 1392برچسب:,ساعت 14:52 نويسنده غریبه |

شب و روز
همه اتفاقاتش داره تکرار میشه.
من متنفرم از تکرار!

من متنفرم از سرگردونی!
اما همه ی عمرم و سر گردن بودم.

من از این دنیای لعنتی و همه آدماش متنفرم

من از خودمم متنفـــــرم

دنیای لعنتی چی میخوای از جونم چرا تمومش نمیکنـــــــی؟؟؟

چرا انقد عذابم میدی؟

بستمه دیگه لعنتــــی.

بسته دیگه چندبار زمینم میزنی؟

تمومش کـــــــــــــــــن دیگه

 میخوام  بمیـــــرم

 

+ تاريخ یک شنبه 23 تير 1392برچسب:,ساعت 2:5 نويسنده غریبه |

 


روزگارم بد شده

زندگی ایم سراسر پراز غم شده

پرده های غم و غصه روی تمام زندگیم سایه افکنده

امروز دلم از هر چی که بگی گرفته

از همه کس و همه چی گرفته

اشک رو روی دیده هام میتونی ببینی

لرزش صدام دیگه عادی شده

صدای بغض گرفته ء من سالهاست که ادامه داره

شاید فکر کنی دارم زندگیم رو همین طوری هم ادامه میدم

اما اینو بدون ادامه به همین صورت از هر چی که فکر کنی سخت تره

آخه مگه میشه بین شادیهای همه اطرافیان و دوستان

دلت اونقدر غصه دار باشه که هیچی حس نکنی

همه شادیها دنیا هم که جمع بشن

بازم نمیتونم مقابل دل پر از خونت قراربگیرن

تا به حال تونستی به غم و غصه فکر کنی

اگه فکر کردی دیدی چقدر سخته

چقدر دلگیره

آره واسه من که هر روز و هر ساعت و هر ثانیه از عمرم

با غم و غصه همراه هست چی داری بگی !

امشب بازم نوشتم تا درد دلم را کم کنم

ولی این درد اونقدر بزرگه که نمی تونی باورش کنی


فقط این منم که میسوزم و می سازم

 

+ تاريخ سه شنبه 18 تير 1392برچسب:,ساعت 23:44 نويسنده غریبه |


 

حالم بد نیست ، غم کم می خورم

کم که نه ، کم کم می خورم

آب می خواهم سرابم می دهند

عشق می ورزم عذابم می دهند

خود نمی دانم کجا رفتم به خواب

از چه بیدارم نکردی ، آفتاب ؟

خنجری بر قلب بیمارم زدند

بی گناهی بودم و دارم زدند

دشنه ای آمد بر پشتم نشست

از غم نامردمی پشتم شکست

عشق آخر تیشه زد بر ریشه ام

تیشه زد بر ریشه اندیشه ام

عشق اگر این است مردد می شوم

خوب اگر این است من بد می شوم

بس کن ای دل ، نابسامانی بس است

کافرم دیگر ، مسلمانی بس است

در میان خلق سر در گم شدم

عاقبت آلوده مردم شدم

بعد از این با بی کسی خو می کنم

هر چه در دل داشتم رو می کنم

نیستم از مردم خنجر به دست

بت پرستم ، بت پرستم ، بت پرست

بت پرستم ، بت پرستی کار ماست

چشم مستی تحفه بازار ماست

درد می بارد چو لب تر می کنم

طالعم شوم است ، باور می کنم

...

+ تاريخ سه شنبه 18 تير 1392برچسب:,ساعت 16:17 نويسنده غریبه |

بــه آرزوی بـچــگی ام مــیـرســم...؟

 چــقدر دلـم مـی خـواد تـو صـف اول نــمـاز جـمـاعـت بـاشـم

 ايـن بـار نـه تـنــهـا صــف اول ، بـلکـه جـلـوتـر از صـف اول جـای مـیـگـیـرم

 حـتـی جـلـوتر از پـيـش نـمـاز

 هـمـه بـه مــن اقـتـدا مـــی کنـند

 چـقـدر مــهـم مـیـشـم

 نـمـاز تـمـام مـيــشـود

 هـمـه بــه سـمـتـم مـي آيـنـد

 روی دســت بـلنـدم مـي کـننـد

 چقدر عزيز شدم

 چـنـد قــدمی حـرکـتـم مــی دهـند

 يکــی فـــريـاد مــی زنـد :

بلند بگو لااله الاالله...

+ تاريخ دو شنبه 17 تير 1392برچسب:,ساعت 13:41 نويسنده غریبه |

 


 

از دیشب تا حالا دلم بد جور گرفته


دلم به حال خودم میسوزه آخه اینم زندگیه که من دارم؟


واقعاً خوش به حال دیوونه ها که هیچی از زندگی نفهمیدن..!


نمیدونن غم چیه غصه چیه کلاً آدمای بی خیـــــالین..!


آهـــــــــــای دیوونه هــــــــا من بهتون حسودیم میشـــــــــه


ای کــــــاش و صد ای کــــــاش که منم جزوی از شماها
بودم...

 

+ تاريخ جمعه 14 تير 1392برچسب:,ساعت 16:49 نويسنده غریبه |

بعله دوباره برگشتم به جای اولم..!
من آدرس این وب رو چند باری عوضش کردم آخر سر هم همین آدرس رو گذاشتم هی خدافظی کردم و دوباره برگشتن اصلا نمیدونم چم شده با اینکه میدونم این وب نویسی و از اینجور کارا هیچ تسکینی برا دردام نیست ولی باز اومدم سمتش تا به امروز سه تا وبلاگ ساختم که اولیش برمیگرده به سال 88 که بعد یک سال زد بسرم حذفش کردم دومی رو تو سال90 که اونم بعد چهار پنج ماه حذفش کردم آخریشم این بود که از شهریور 90 شروع کردم اینم از بس هی آدرسشو عوض کردم که همه مخاطبام پرید..! "راست میگی دیوانم"
    



خلاصه برگشتم که باز فاز منفی بدم..!


چون هیچ مثبتی در زندگیم نبوده و نیســـت..!


نه که نباشه!!! بـــــوده
..!


اما خاطرات بد کاری باهام کرد که هرچه خاطرات خوب بود از یاد رفت


با این حال باز خدا را شکـــر گویم

 
خیلی حرفا برا گفتن دارم خیــــــــلی
امـّا...

 

+ تاريخ چهار شنبه 8 تير 1392برچسب:,ساعت 15:20 نويسنده غریبه |

این وب دیگر آپ نخواهد شد

از دوستانی که این مدت همراهیم کردن سپاسگزارم

همه تون رو به خدای منان میسپارم

خداحافظ...

+ تاريخ جمعه 21 مهر 1391برچسب:,ساعت 21:59 نويسنده غریبه |

 

به سلامتی تو،
تویی که این متن رو میخونی
تویی که دلت شکست
ولی مرام داشتی،
تنها موندی....
اما معرفت داشتی....
تو دختری که
تو این روزای سخت
از خیلی از نامردای مرد نما
مقاومتری و محکمتری....
تو پسری که
تو این روزای سخت
از خیلی زن نما های سنگدل
با احساس ترى،
لطیفتری
نه میگم بی خیال
نه میگم خوش باش...
بابت خوردن
مهر با ارزش آدم
رو پیشونیت
داری بها میپردازی
به نظرت نمی ارزه؟
می ارزه خوبم می ارزه....
به سلامتی تو

+ تاريخ یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:,ساعت 12:25 نويسنده غریبه |


زندگی آدما مثل یه صفحه سفید..نه مثل یه خط صاف..نه نه نه...مثل خط کشی های توی خیابون میمونه...

یا...از اینجور تعبیرها که زیاد شنیدیم تا حالا......

امشب فکر میکردم زندگی  آدما یا بهتر بگم زندگی خودم رو به چی میتونم تشبیه کنم !!

خیلی فک کردم....خیلی....

خب معلومه دیگه !

زندگیه من مثل یه مسیر طولانیه....مسیری که انتهایی نداره....

مسیری که انتهاش به نور میرسه...نوری که هرروز میبینمش....

من هم مسافر این مسیرم...وباید تا آخرش  برم  .

 

همیشه وقتی توی خیابون راه میرم..اون وقتایی که پیاده هستم و مسیرم خیلی طولانیه !

به انتهای مسیر نگاه نمیکنم .

سرم رو میندازم پایین و راه میرم و راه میرم و راه میرم.....

بهدش یهو سرم رو بلند میکنم و میبینم که رسیدم به آخرش....

توی زندگیم یه خورده این ماجرا فرق میکنه.....

با اینکه دوست دارم سرم رو بندازم پایین و ادامه بدم ولی نمیشه...نمیتونــم

یعنی کی تموم میشـــه؟؟؟

 

+ تاريخ جمعه 24 شهريور 1391برچسب:,ساعت 19:56 نويسنده غریبه |

خواستم دوباره به خودم فرصت عاشق شدن بدم امَا تو نذاشتی،نخواستی

غرورم رو زیر پات گذاشتم امَا باز نخواستی

برا بدست آوردنت حاظر بودم هر کاری بکنم امَا تو..!

هرچی گفتم هرکاری کردم،عکسش رو انجام دادی

بهت گفتم دوستت دارم، بذار همینجوری دوستت داشته باشم امَا تو..!

با اینکه ازت شاکیم ولی حق رو به تو میدم!

چون

عشق زوری نیست

امَا..!

این رو عقلم میگه نه قلبم!

با قلبم چه کنم؟

هیچی..!

فقط..!

میخوام نباشه

میخوام از جنس سنگ باشه

برای همیشه سنگ باشه..!


قور بابای هرچی عشق و عاشقیه

لعنت به همه احساسات عاشقانم

دیگه حرفی نمونده

جز حرف آخر..!

خداحافـــــــــــظ عشـــــــــق...


 

+ تاريخ پنج شنبه 9 شهريور 1391برچسب:,ساعت 1:55 نويسنده غریبه |

سلام

از اینکه مدتی نبودم و نتونستم به وبلاگم برسم پوزش مطلبم امیدوارم به مهربونیاتون ببخشید

+ تاريخ شنبه 4 شهريور 1391برچسب:,ساعت 21:37 نويسنده غریبه |

 

درگیر رویای توام، منو دوباره خواب کن
دنیا اگه تنهام گذاشت، تو منو انتخاب کن


دلت از آرزوی من، انگار بی خبر نبود
حتی تو تصمیمای من،چشمات بی اثر نبود


خواستم بهت چیزی نگم، تا با چشام خواهش کنم
درارو بستم روت، تا احساس آرامش کنم

باور نمیکنم ولی، انگار غرور من شکست
اگه دلت میخواد بری، اصرار من بی فایدست

هر کاری می کنه دلم، تا بغضمو پنهون کنه
چی میتونه فکر تو رو، از سر من بیرون کنه


یا داغ رو دلم بزار، یا که از عشقت کم نکن
تمام تو سهم منه، به کم قانعم نکن

+ تاريخ یک شنبه 8 مرداد 1391برچسب:,ساعت 1:3 نويسنده غریبه |
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد