ღ.آرزوی محال.ღ

 

 


چقدر دوست داشتم يک نفر از من مي پرسيد

چرا نگاه هايت آنقدر غمگين است؟

چرا لبخندهايت آنقدر تلخ و بيرنگ است؟

اما افسوس که هيچ کس نبود ...

هميشه من بودم و من و تنهايي پر از خاطره ...

آري با تو هستم...!

با تويي که از کنارم گذشتي و حتي يک بار هم نپرسيدي چرا چشمهايم هميشه باراني است


 

+ تاريخ دو شنبه 18 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 16:1 نويسنده غریبه |

سلام من دوباره برگشتم نمدونم چرا!!!

نمیدونم چی بنویسم فقط میدونم که حالم خوب نیست

برام دعا کنید...

+ تاريخ دو شنبه 11 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 16:50 نويسنده غریبه |